|
شنبه 27 خرداد 1391برچسب:, :: 15:34 :: نويسنده : Afagh Behroozi
وقتی چشمـ ـانمــ را روی همــ می گذارمـــ خوابـــ مـ ـرا نمی بــ ـرد تــ ـو را می آورد ! از میانــ فرسنگــــ ها فاصلـ ـ ـهـ ...! ![]() آدمك آخر دنیاست بخند آدمك مرگ همین جاست بخند آن خدایی كه بزرگش خواندی به خدا مثل تو تنهاست بخند دست خطی كه تو را عاشق كرد شوخی كاغذی ماست بخند ![]() همه ی بغض من تقدیم غرورت باد! غروری که لذت دریا را به چشمانت حرام کرد . . . ![]() ما همیشه صداهای بلند را میشنویم، پررنگ ها را میبینیم، سخت ها را میخواهیم. غافل ازینکه خوبها آسان میآیند، بی رنگ می مانند و بی صدا می روند ![]() اگر کسی می گوید که برای تو می میرد دروغ میگوید!!! حقیقت را کسی میگوید که برای تو زندگی می کند ![]() می دونی زیباترین خط منحنی دنیا چیه ؟ لبخندی که بی اراده رو لبهای یک عاشق نقش می بنده تا در نهایت سکوت فریاد بزنه : دوستت دارم ![]() ((دنیا را بد ساخته اند......... كسی را كه دوست داری،تورادوست نمی دارد. و كسـی كه تورا دوست دارد ،تو دوستش نمی داری اما كسی كه تو دوستش داری و او هم تو را دوست دارد به رسم و آیین هرگز به هم نمی رسند. و این رنج است. زندگی یعنی این....(دكترعلی شریعتی))) ![]() ![]()
شنبه 27 خرداد 1391برچسب:, :: 15:31 :: نويسنده : Afagh Behroozi
گریه هاشو به من بده ... خنده ی چشماش مال تو گریه هاشو به من بده ...
![]()
شنبه 27 خرداد 1391برچسب:, :: 15:27 :: نويسنده : Afagh Behroozi
پـــــــروردگارا چگـــــونه زیســــتن را به مــــن بیامـــوز ![]()
شنبه 27 خرداد 1391برچسب:, :: 15:23 :: نويسنده : Afagh Behroozi
![]()
شنبه 27 خرداد 1391برچسب:, :: 15:14 :: نويسنده : Afagh Behroozi
امروز آمدی که خداحافظی کنی
رد شد شبیه رهگذری باد، از درخت آرام سیبِ کوچکی افتاد از درخت افتاد پیشِ پای تو، با اشتیاق گفت: ای روستای شعر تو آباد از درخت، امسال عشق سهم مرا داد از بهار آیا بهار سهم تو را داد، از درخت؟ امشب دلم شبیه همان سیب تازه است سیبی که چید حضرت فرهاد از درخت کی میشود که سیب غریبِ نگاه من با دستِ گرم تو شود آزاد از درخت چشمان مهربان تو پرباد از بهار همواره رهگذار تو پرباد از درخت امروز آمدی که خداحافظی کنی آرام سیب کوچکی افتاد از درخت! ![]()
![]()
شنبه 27 خرداد 1391برچسب:, :: 14:53 :: نويسنده : Afagh Behroozi
![]()
دو شنبه 22 خرداد 1391برچسب:, :: 10:59 :: نويسنده : Afagh Behroozi
یه عکس از چشات بفرست
![]() نویسنده آفاق بهروزی ![]()
دو شنبه 22 خرداد 1391برچسب:, :: 10:54 :: نويسنده : Afagh Behroozi
وقتی خواستم زندگی کنم، راهم را بستند.وقتی خواستم ستایش کنم، گفتند خرافات است.وقتی خواستم عاشق شوم گفتند دروغ است.وقتی خواستم گریستن، گفتند دروغ است.وقتی خواستم خندیدن، گفتند دیوانه است.دنیا را نگه دارید، میخواهم پیاده شوم
نویسنده :آفاق بهروزی ![]()
دو شنبه 22 خرداد 1391برچسب:, :: 10:52 :: نويسنده : Afagh Behroozi
رفتی اما چه بگوییم هیهات ![]() ![]() |